-
سلام
دوشنبه 1 مرداد 1397 02:59
من اینجارو کلا فراموش کرده بودم
-
دو ماه
جمعه 22 دی 1396 04:50
سلام من اومدم. فکر می کردم تو مرخصی زایمان میتونم کلی پست بنویسم ولی نشد، سرم خیلی شلوغ هست. نگهداری نوزاد خیلی کار سختیه شارلوت من این هفته دو ماهش شد، این ۸ هفته زندگی من و ماز خیلی متفاوت شده از قبل هم خیلی نزدیک شدیم، هم خیلی دور خیلی تغییر کردیم، هر دومون شارلوت...
-
شارلوت در شب اول در خانه
پنجشنبه 2 آذر 1396 03:01
این عکس مال اولین شبی هست که شارلوت به خونه اومد
-
شارلوت
پنجشنبه 25 آبان 1396 01:43
میخواستم از خبرهای خوب بنویسم اما خیلی ناراحتم برای زلزله عکسها دلمو به درد اورد بخصوص عکسی که نوزادی بغل مادرش فوت شده بود. الان تازه اون حس رو می فهمم چون شارلوت رو بغل می کنم. شارلوت من 12 نومبر به دنیا اومد.
-
هفته ی ۳۸
چهارشنبه 17 آبان 1396 18:53
این وبلاگ رو برای این زده بودم که از تجربیاتم بنویسم؛ مشکلات بیمارانم، تجربیاتم توی ایران ولی تنبلی کردم و ننوشتم، اتفاقات جالبی که هر روز اتفاق میافته رو ننوشتم. از دست خودم ناراحتم
-
اتاق شارلوت
جمعه 5 آبان 1396 02:03
۳۶ هفته و ۳ روز اتاق شارلوت
-
هفته ۳۴
چهارشنبه 19 مهر 1396 02:44
هفته ی ۳۴ شروع شد اتاق شارلوت رو درست کردیم بلاخره ماز اومد پیش من
-
بازی
یکشنبه 2 مهر 1396 21:51
بازی های من و دخترم
-
دخترم
سهشنبه 28 شهریور 1396 02:37
الان دخترم در۳۰ هفته و ۵ روز هستش ماز هنوز ایرانه، اما من دارم کم کم وسایل دخترم رو میخرم، خونه باید کاملا تمیز و مرتب بشه و یکم تغییرش بدم. انجام کارهای چوبی خونه سخته، الان هم کلی چاق و کند شدم. حالت فشار کارم زیاد شده چون بیشتر با پناهنده باید کار کنم و انالیزشون کنم. اوضاع اروپا خیلی بد شده، خداروشکر که المان...
-
عکس
شنبه 31 تیر 1396 01:24
امروز خیلی قشنگ بودش لباسای اوتیلیا، منتظرم تا زودتر کلاه خرگوشی رو بذارم روی سرش هفته ی ۲۲، تو عکس قبلی خیلی چاق نشون میدادم، زیاد چاق نشدم چاق شدم؟
-
خرید برای اوتیلیا
جمعه 30 تیر 1396 16:22
دیشب خوب نخوابیدم، امروزم از ساعت ۱۰ رفتیم خرید تا الان، با اینکه اصلا به خودم فشار نیاوردم ولی پا و دلم درد گرفته به مازم بگم دعوام می کنه ۲ تا لباس برای اوتیلیا خریدم، بقیه وسایلو از خود المانمی خرم.
-
موسیقی
چهارشنبه 28 تیر 1396 03:12
امروز وارد هفته ی ۲۲ شدیم ، اوتیلیا شیطون تر از قبل شده و داره خودشو بهتر میشناسه تکون هاش برام خیلی واضح تر شده و حرکت ماهی وارش خیلی نرم و دوست داشتنیه تقریبا هر روز با هم کلی موسیقی گوش می دیم، اوتیلیا سمفنونی های موتزات و باخ رو خیلی دوست داره، از فردا چیکوفسکی رو هم شروع می کنم تا ببینم نظر اوتیلیا چی هستش ؟...
-
اسم
جمعه 23 تیر 1396 01:55
این روزها مشغول انتخاب اسم هستم، ماز میخواد اسم سیب کوچولو ایرانی بشه و من آلمانی. تصمیم گرفتیم یکی از اسم ها آلمانی و یکی ایرانی باشه. انتخاب اسم خیلی سخته، جالب هست که ماز به اسمهای من هم گیر میده در حالی که من تو اسم های ایرانی اون دخالت نمی کنم. اسم هایی که دوست دارم : Emma , Sofia, Hanna, Leah, Lena, Lara, Laura,...
-
Siebzehnte Schwangerschaftswoche
جمعه 26 خرداد 1396 01:49
Mein kleiner Apfel, diese Woche ist eine der wichtigsten Wochen, die wir gemeinsam erlebt haben. Gestern verstehe ich deine Tritte in meinem Bauch. Mein Bauch wächst groß. Ich liebe dich meine schöne Tochter
-
۳ ماه
سهشنبه 19 اردیبهشت 1396 22:55
این هفته روزای سختی بود. پدر ماز فوت شد، طفلکی من برای اولین بار خاک سپاری و ختم رفتم. روزهای سختی هستش، طفلکی ماز و خانواده اش امدم که بنویسم، امروز وارد هفته ی ۱۲ شدی سیب کوچولو و ۳ ماه اول تموم شدش
-
سیب من
شنبه 9 اردیبهشت 1396 21:34
۱۰ هفته و ۴ روز گذشت ...
-
بارداری
پنجشنبه 24 فروردین 1396 18:10
در راستای عجایب ایرانی ها، بارداری و نحوه ی برخورد با یک مادر باردار هست. این خیلی توقع زیادی هست که ۹ ماه تمام یه جا بشینی و فقط غذاهای خاص بخوری و هیچ کاری نکنی، مبادا بچه طوریش بشه ! تفکر واقعا افراطی هست. البته زیاد شنیدم از مردم که چون سخت باردار میشن و مشکلات زیادی قبلش دارن، برای همین همیشه نگرانند تا بلایی سر...
-
چرا
پنجشنبه 17 فروردین 1396 08:44
چرا انقدر به سس سالسا و تندیش علاقه مند شدم؟ ولی غذاهای تند دیگه نه !
-
سس
چهارشنبه 16 فروردین 1396 07:21
سس سالسا عالیه، یعنی عاشقشم، سسی هست که شادم می کنه ... کنارش سس ماست بی نظیره و از تندی سالسا کم می کنه ... سس پنیر بهم حس عجیبی میده، حس دوستی، حس اطمینان ... سس فرانسوی (ساده باشع نه غلیظ) حس فرهنگ و تمدن رو میده ... این روزها کلی سس می خورم و رمان جنایی می خونم
-
اهنگ ایرانی
سهشنبه 15 فروردین 1396 03:29
اینکه من از اهنگ هایی تتلو یا بنیامین یا پاشایی یا بقیه خواننده های جوان ایرانی خوشم میاد، خیلی فاجعه است ماز میگه اینها چیه که گوش میدی برام جالبه خوب
-
سیب کوچولو
دوشنبه 14 فروردین 1396 17:57
امروز با اینکه خیلی دوست داشتم برم کلینیک ولی ماز گفت نه ! من حالم کاملا خوبه، جالبه که اجازه نمی ده هیچکاری انجام بدم. سیب کوچولوی من الان دقیقا ۶ هفته و ۶ روزشه طفلی دوست ماز که دیروز ماز از خواب بیدارش کرد و کشوندش به مطبش تا سونوگرافی انجام بده این سایت برای مادر ها خیلی جالیه
-
سیب کوچولو
یکشنبه 13 فروردین 1396 02:45
نزدیک ۱۰ روزه که پریود نشدم، رابطه ی پرخطر نداشتیم، بی بی چک ها منفی بودن. امروز رفتم تا مطمئن بشم که چه خبره ؟ در کمال تعجب جواب ازمایش خون، مثبت بود. جالبه که کاندوم ها و بی بی چک ها خوب نیستند ! شک بزرگی هست، هم برای من و هم ماز. هیچکدوم امادگی بچه رو نداریم. سیب کوچولوی من مواظب خودت باش :)
-
حل شو
شنبه 12 فروردین 1396 01:36
حل شدن تو مردم ایران خیلی سخت تر از چیزی هست که فکرشو می کردم. بی حوصله ام. باید بیشتر به حرفهای ماز گوش بدم، اون خیلی خوب مردم رو میشناسه.
-
فروردین
سهشنبه 1 فروردین 1396 12:29
سلام بهار سلام فروردین عیدتون مبارک نوروز مبارک
-
تحویل سال
دوشنبه 30 اسفند 1395 13:47
سال نو مبارک ... فقط ۱۱ دقیقه مونده :)
-
تغییر
یکشنبه 29 اسفند 1395 17:02
اسفند داره تموم میشه، بهار داره می اد. حس گنگی دارم با بوی پیاز
-
چرا بچه ام جیش کرد؟
پنجشنبه 26 اسفند 1395 02:03
پست اینستاگرامی من https://www.instagram.com/p/BRrOAx5legO/ متن رو دوستم برام فرستاد، من فقط عکس رو پیدا کردم
-
عراق، کنسل
سهشنبه 24 اسفند 1395 16:10
با کمال تاسف مسافرت کنسل شد. من خیلی از سیاست مازیار خوشم اومد، تا فرودگاه رفتیم و دم کانتر به مازیار اجازه ی خروج ندادن. می خواستم تنها برم ولی مازیار گفت نه و برگشتیم. واقعا که، این همه زحمت و هزینه کردم حالا به عروسی اخر هفته و مهمانی های هفته ی دیگه می رسه
-
ارایشگاه
دوشنبه 23 اسفند 1395 01:46
من خیلی دلم میخواد، تند تند پست بذارم و کامنت هارو خیلی سریع تایید کنم ولی انقدر درگیری و کارهای مختلف بوجود میاد که فرصت نمی کنم وقتی صفحه وبلاگ رو باز میکنم و با هر بار ریفرش، کامنت های زیباتون رو می بینم که به صورت تصاعدی زیاد میشه، خجالت میکشم که سریع جواب نمیدم ببخشید فردا دارم میرم سفر، هنوز چمدونم رو جمع نکردم....
-
عروسی
جمعه 20 اسفند 1395 15:20
به قول مازیار، جمعه روزی هست که نباید از تخت بیرون اومد. به زودی سالگرد عروسیمون هست. خیلی زود یک سال گذشت. اصلا قابل باور نیست. انگار دیروز بود.