اتاق شارلوت

۳۶ هفته و ۳ روز


 

اتاق شارلوت 

















نظرات 10 + ارسال نظر
نسیم پنج‌شنبه 18 آبان 1396 ساعت 00:39 http://www.mannevesht73.blogfa.com

سلام نه شکایت نکردم وقت پیگیری ندارم که... البته آبروش رفت از کارش یا بیرون انداختن یا خودش رفته اونجا نیس دیگه

:) شنبه 13 آبان 1396 ساعت 18:48

سلام دینا خانوم مهربون
خوبی دوستم؟

دعایت میکنم هر شب به عطر میخک و مریم
الهی در دلت هرگز نباشد غصه و ماتم

سلام
ممنونم، شما خوبی؟

نسیم شنبه 13 آبان 1396 ساعت 18:18 http://www.mannevesht73.blogfa.com

سلام مجدد دیناجان
کل کشور شده آدم های بیمار...من اصن قصد نداشتم با اون آقاهه حرف بزنم اون هی flirting می کرد من فقط نشسته بودم تو ایستگاه. اینجا حتی برای راه رفتنم امن نیس. برق گرفتگی خودکشی نبود اگرم بوده اعلام نکردن.جالبه که هر دو مورد دانشجوی کشته شده رشته حقوق می خوندن. امروزم دوباره آمبولانس اومده بود داخل دانشگاه اما هنوز خبرندارم چرا.رئیس دانشکده ماو یکی از اساتید گروه تاریخ و دختر دوتا از اساتید که اتفاقا هم رشته ما بود هم فوت کرده. کلا همه دارن می میرن تو دانشگاه ما انگار.تو صفیم.
آره رشته خیلی باحالیه خیلی جای کار داره واقعنم دوسش دارم حالا بگذریم که کمی نومید شدم بادیدن وضعیت دانشگاه، ولی نومید از درس خوندم فعلا نشدم بالهای خودمو نچیدن هنوز.خصوصا این که یه استاد با سواد خوب پیدا کردم برای پایان نامه م که واقعا انسانی دانشمند و پژوهشگره و خیلییی خوش اخلاق.این آخری خیلی مهمه من دست کمی از بچه ۵ ساله ندارم از یکی خوشم نیاد میشه قضیه ی"از دل برود هر آن که از دیده رود" و کارشناسی اینجوری ۶ واحد ۸ شدم معدلم نابود شد یه ترم.الان با این رشته م می تونم یه گامی برای ایرانی کردن کشورم بردارم!!!!
آره درست می گی منم همه روانپزشکا رو تعمیم دادم به توجه به برخورد خشک و مکانیکیشون ولی تو واقعا مثل اونا نیستی خودتی نقش بازی نمی کنی نامردی و بی انصافی بود کارم. استاد کونگ فوم دکتر طب سنتیه خنده ت می گیره بفهمی چقدر اوایل ازش می ترسیدم به خاطر دکتر بودنش!
چشم عزیزم تو هم مواظب خودتم و دخترنازت باش چشم انتظاریم ببینیمش نی نی بانو رو
بوس بوس

سلام
چقدر بد، اخه چرا اون مرد به یه زن همچین رفتاری می کنه؟ ازش شکایت کردی؟

:) جمعه 12 آبان 1396 ساعت 23:04

خواهان آنم که لبخندهایت باضربان قلبت تکرارشود و هرآنچه به دل آرزویش داری به هربهانه ای از آن تو باشد سلامتییت را از یگانه عالم خواهانم

نسیم جمعه 12 آبان 1396 ساعت 15:29 http://www.mannevesht73.blogfa.com

سلام دینا امیدوارم خوب باشی
ذکر خیرت بود داشتم از زندگی در آلمان و برخوردهایی که در ایران باهات داشتن به بابام می گفتم. نمی دونم بهت گفتم یا نه؛ دانشگاه شهید بهشتی در رشته ی آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان در دوره ی روزانه (یعنی رایگان) پذیرفته شدم. از اول مهر دوبار با حراست درگیر شدم که علیرغم حجاب کامل ایراد گرفتند چرا با شال هستی با این که شال رو با دوتا گیره رو سرم فیکس کرده بودم. یه بارم با مسئول کارت بلیت بی آر تی درگیر شدم داشت حرفای غیر ضروری می زد وقتی اعتراض کردم اونم خیلی مودبانه، به من گفت "این کاره" و فحش های جنسی داد زنگ زدم به پلیس دید زنگ زدم منو تهدید به ضرب و شتم کرد منم یه مشت بردم تو صورتش البته نکوبیدم برای تهدید بود.چندتا زن بهم گفتن بی حیا و یه آقا و یه خانم حمایتم کردن یه خانمه هم منو کشید کنار گفت کارگره ولش کن تو مگه انسان نیستی گفتم خیانت به همه دخترا و زنای شهره سکوت من.زنه وایساد شهادت دروغ بده . مرده می خواست سوار اتوبوس شه فرار کنه کشیدمش از اتوبوس بیرون پیرهنشو جر دادم تمام تنش جای بخیه بود از اون لات های چاله میدونی بود. پلیس که اومد مرده شروع کرد علیه من دری وری اون خانمه هم شهادت دروغ داد اما پلیس فهمید اون خانم رو فرستاد بره. من هر روز از اون مسیر رد می شدم برم دانشگاه اگه برخورد نمی کردم برام مشکلساز می شد. تا مدت ها اضطراب داشتم نکنه یه روز با یه بطری اسید یه جا منتظرم باشه. استادامونم خیلی وحشی هستن بد برخورد می کنن و یک در میون سر کلاس میان‌. من از ترم اول موضوع پایان نامه م رو مشخص کردم واقعا بهش نیاز داشتم که معنی ببخشم به روزهایی که برای رفع تکلیف سر کلاس ها حاضر میشم. اون روز مدیرگروه برای این که به من بگه استاد مشاورم کجا کلاسش برگزار میشه ۲۴ دقیقه سر پا معطلم کرد جالبه دید منتظرم اومد بیرون یه نگاه کرد در رو روم کوبید!!! جلسه هم نداشت داشت خاطره تعریف می کرد با یه خانم دیگه. خیلی ناراحت شدم. دو ساعت هم منتظر موندم پشت در اتاق استاد مشاور تا راهم بده. البته از حق نگذریم واقعا سرش شلوغ بود. خلاصه این که تصورم فروریخت از دومین دانشگاه کشور در رشته ی من. یه دانشجو هم چند روز پیش خودکشی کرده خودشو از دانشکده حقوق پرت کرده پایین. یه دانشجو هم در خوابگاه دچار برق گرفتگی شد و مرد. دانشگاه دولتی و سطح علمی در ایران واقعا دو مقوله ی پارادوکسیکال هستن. حیف موهای خوشگلم که ریخت این جا قبول بشم. تازه بهمونم گفتن برای ترم یک بابت واحدای اجباری باید پول بدیم یک میلیون و چهارصد و هفتاد و نه تومن. از کلاس ما از یازده نفر دو نفر انصراف دادن.شدیم نُه نفر. خوب شد رفتی سلام منو برسون به شارلوت از طرف منم نازش کن فعلا که نمی تونی ببوسیش ولی خب به زودی میاد. منم ببخش بهت گفتم از روان پزشکا بدم میاد. بوس بوس.

سلام عزیزم
خوبی؟
چه رشته ی جالبی
خیلی از ادمهای مردم ایران، بیماری روحی دارند نباید بدون اشنایی و تخصص با بیماران حرف بزنی و ازارشون بدی، بهت اسیب می زنند.
چرا خودکشی؟ طفلکی برق گرفتگی هم خودکشیه
روانپزشک ها خوب و بد دارند، همه بد نیستند، همه خوب هم نیستند، مرسی که منو دوست خودت می دونی
مواظب خودت باش

:) سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 20:32

خواهان آنم که لبخندهایت باضربان قلبت تکرارشود وهرآنچه به دل آرزویش داری به هربهانه ای ازآن توباشدسلامتییت راازیگانه عالم خواهانم
مرسی عزیزم

دل آرام یکشنبه 7 آبان 1396 ساعت 21:26

اوخی
به سلامتی ایشالا

:) یکشنبه 7 آبان 1396 ساعت 19:21

قربان تو عزیزم
موقع زایمان اگه شد برام دعا کن تو خیلی پاک و عزیزی
میبوسمت

حتما

:) جمعه 5 آبان 1396 ساعت 23:03

سلام
عزززیزززم چقد نازه لباس هاش :)
به سلامتی و شادی استفاده کنه -_^
دینا جان آرزو می کنم جمع سه نفره تون پر از اتفاقات عالی باشه و دنیا دنیا انرژی مثبت و شادی بدرقه زندگی شما خیلی خیلی دوست دارم، دوست مجازی مهربان من ؛)

سلام خوبی؟
مرسی

پرفسور خسته جمعه 5 آبان 1396 ساعت 15:19 http://porfossor.blogsky.com

خیلی وقت نبودین.

هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد