۳ ماه

این هفته روزای سختی بود. 

پدر ماز فوت شد، طفلکی  من برای اولین بار خاک سپاری و ختم رفتم.

روزهای سختی هستش، طفلکی ماز و خانواده اش


امدم که بنویسم، امروز وارد هفته ی ۱۲ شدی سیب کوچولو و ۳ ماه اول تموم شدش 


نظرات 17 + ارسال نظر
نسیم جمعه 19 خرداد 1396 ساعت 22:19 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

جیک؟

:) چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت 00:42

سلام عزیزم خوبی؟
سیب کوچولو خوبه؟ ؛)
انشاءالله همیشه شاد و خوشبخت باشی دوست خوبم ؛)

سلام
مرسی
سیب کوچولو حالش خوبه

نسیم شنبه 6 خرداد 1396 ساعت 02:09 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام
آخیییی
من اگه حامله بودم می نشستم به بافتنی.... عاشق اینم یه دختر داشته باشم براش کیف و گل سر و تل ببافم یا یه پسر که براش جلیقه ببافم و کلاه و شالگردن.... ولی بچه هام بابا ندارن که. نشد بابادار شن.
+ممنون آره آدم برای زندگیش برنامه ریزی نکنه خیال عاشقی به سرش می زنه.
امیدوارم چه دختر باشه چه پسر سالم تشریف بیاره

سلام

نسیم پنج‌شنبه 4 خرداد 1396 ساعت 17:53 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام
سیب کوچولو خوبه؟راستی دختره یا پسر؟چهارماهش که نشده هنوز....
در مورد اون پسر هم بله فرستادمش به درک خودشو یادشو
الانم مقاله های روان شناسی ترجمه می کنم و منتظر نتیجه کنکور فوق لیسانسم و کلاس دفاع شخصی هم ثبت نام و کردم و تو برنامه م تا اطلاع ثانوی جایی برای هیچ مردی تو زندگیم نذاشتم و ترجمه رو جدی تر گرفتم می خوام به صورت علمی تر روش کار می کنم .

سلام
۳ روز دیگه ۱۵ هفته میشه، جنسیت رو اتفاقا چهارشنبه بهمون گفتند ولی هنوز نمیشه دقیق مطمئن بود.
چقدر عالی که برای زندگیت برنامه داری

باران سه‌شنبه 2 خرداد 1396 ساعت 08:40 http://hezaro1shabebarane.mihanblog.com

سلام عزیزم خدا بیامرزه پدر شوهرت رو

سلام
ممنونم

نسیم پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1396 ساعت 01:46 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

خب دفترش بسته شد
پسره رفت که رفت
من موندم و حوضم
اونم وقتی یاروش فعال شد یاد من خواهد کرد که دیگه جوابشو نمی دم.

جدا ؟

نسیم سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 02:11 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

فکر می کردم تزریق کردن خیلی وحشتناکه... وای دستم حتی یه ذره هم نلرزید. توی هواگیری یه سی سی حروم کردم ولی

نسیم سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 02:03 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک خیلی خیلی جیک
:)))

نسیم سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 02:01 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

ولی همچین تنهایی ای قشنگه.... رنگی بین آدمای خاکستری.....

نسیم سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 01:56 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

خب .... فکر کنم تجربه ی اولین ها همین جوری باشه همیشه.... اولین بوسه.... اولین تزریق!!! دو تا از اولین ها که تجربه کردم این روزا! دو روز اخیر رو دیوانه وار ترجمه می کردم که نشینم گریه کنم. دیشب به کتاب کودک ترجمه کردم از ساعت ۹ شب تا ۶ صبح یک سره ترجمه کردم.سعی کردم مجال ندم مغزم آنالیزهای بی خود کنه برای خودش. ولی انگار یه فصل جدید بود و کشف یه چیز جدید....دری به روی یه دنیای ناشناخته!باز شد این در! و مسائلی که همیشه منتقل کرده بودم به وقت اضافه مثل شریک شدن روحم با کسی دیگه و ... باهاشم حرف زدم که هی کسی رو حواله نده به عضو جنسیش در دعوا و از زبونش استفاده کنه. چشاش خیلی خوشرنگه...صدای قلبش.... من خل شدم ؟دارم خل میشم؟خل بودم؟

واکنشت طبیعیه
اکسی توسین مغز رو از حالت نرمال خارج میکنه

نسیم سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 01:48 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام پیامم نصفه رفته نمی دونم چرا استیکراش نیست
به خودم دگزا زدم :)))
تا حالا به کسی آمپول نزده بودم یه کاره اواین تزریق زندگیمو رو خودم انجام دادم
انقدری بدن درد داشتم که رمق نداشتم برم درمانگاه....ولی تجربه ی خیلی خفنی بود نمی دونم چرا قندم افتاد و طوری خیس عرق شدم انگار یه پارچ آب ریختن رو هیکلم . حتی نتونستم گوشی بلند کنم زنگ بزنم اورژانس کسی خونه نبود.جالبش اینه که اصلا درد نداشت ولی بیرون می زنن درد داره چرا واقعا؟؟تا حالا به کسی نزده بودم طبق چیزی که توی ویدئو دیده بودم آماده کردم شکر باریتعالی وسایل کمک های اولیه و ثانویه م تکمیله از باند و گاز وازلین بگیر تا پد الکلی و بقیه ش. جز قسمتی که قندم افتاد بقیه ش خوب بود.دلیلشو فقط نفهمیدم آخه من که تازه غذا خورده بودم .... پوزیشن هم نشسته بود آسپیره کردم جاشم درست بود آرام هم تزریق کردم....جالبه همیشه از تزریقای بیرون کبود می شدم ولی الان تزریق خودم اونم اولی نه کبود شد نه آبسه کرد!

نسیم دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 02:07 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

داشت یادم می رفت.... نسلیت می گم بابت فوت پدر آقامازیار

خودمو دیدم این سه روز فقط.نه اطرافیانمو دیدم امشبم برای بابام غذا نپختم نون خشک داشت می خورد گفتم گرسنه ای گفت نه خوشم میاد از نون خشک.پاچه عموم رو هم گرفتم البته حقش بود بهم توهین کرد.و سر سارا رو هم که مثل من این عمل ممنوعه رو انجام داده بود خوردم و اونم سخاوتمندانه گوش داد اما توصیه هاش کمی زیادی ماتریالیستی و اگزیستانسیالیستی شده آینده نگری و گذشته نگری رو قورت داده یه آبم روش!سر تو رم خوردم.... مرسی گوش دادی.
قسمت خوب این روزا فقط دیروز بود که بهار گفت می خواد برام بستنی بخره ۱۰۰۰ تومن داشت برده بودمش عکاسی عکس بگیره برای مدرسه.۱۶ سالشه. خیلی دوسش دارم.اون روز می گه کاش تو و مهدی( داداشش) جا به جا بودین تو خواهرم بودی اون پسر دایی . خب منم از خدام بود خواهر داشته باشم ولی فقط یه لبخند زدم و قلقلکش دادم.

ممنونم

نسیم دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 01:32 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام دینا
باهاش حرف زدم بعد دو روز گریه کردن و خودمو کشتن
بهش گفتم دیگه نمی خوام این اتفاق وسط پارک بیفته و چندتا احمق بهمون بخندن.گفت موافقه.

سلام

نسیم یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 ساعت 21:55 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام من به خودم تزریق کردم از راه ران دینا

چی رو؟

نسیم شنبه 23 اردیبهشت 1396 ساعت 23:14 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام
بله خودمم... تو اینستا حرف زدیم... ویران شود این شهر که میخانه ندارد
از کی نشستم کلید کردم رو این آهنگه Je l'aime à mourir

سلام
با مست کردن هم مشکلت حل نخواهد شد.

نسیم شنبه 23 اردیبهشت 1396 ساعت 04:21 http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

آلما.... به ترکی یعنی سیب
اگه دختر داشته باشم اسمشو می ذارم آلما یا اولدوز
اولدوز یعنی ستاره
شایدم دوقلو شد!آلما و اولدوز!اسم پسرمو هم می ذارم ائلدار!شایدم سه قلو شد بذارم آلما و اولدوز و ائلدار!

جالبه

:) پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1396 ساعت 23:11

سلام خانوم گل :)
سلامت باشه سیب کوچولو دیگه داره بزرگ میشه ها ماشاءالله :)
روحش شاد...

سلام عزیزم
اره سیب کوچولو داره بزرگ میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد