ایرانی ها به بهشت نمی روند.

این جمله رو همسرم، مازیار بهم گفت. 

می گفت ایرانی ها همه فکر می کنند که خیلی ادم های خوب و درستکاری هستند، فقط خودشون رو قبول دارند، فکر می کنند پروفسور همه چیز هستند، خودشون رو بهترین و برترین نژاد دنیا می دونند، باهوش ترین، زیباترین، قوی ترین، با خداترین و ... همه فکر می کنندجاشون طبقه ی ۷ بهشت هست ولی نمی دونن که به بهشت نمی روند.

همچین تفسیری از مازیار خیلی جالب بود. ترجیح میدم بقیه حرفهاش رو نگم تا سالم باقی بمونم.


این دیدگاه مازیار باعث شد که نسبت به مردم خیلی کنجکاو بشم.

بعد از چندین ماه زندگی تو ایران، با مازیار هم عقیده شدم ولی بعد از ماه ها مطالعه و تحقیق دارم علتش رو پیدا می کنم.

الان یکی از علت هارو می نویسم و بقیه برای پست های بعدی.


وقتی رفتم تو مطب مازیار و کارم رو شروع کردم و چندتا مریض دیدم، یک علت مهم پیدا شد.

وقتی مریض می اومد و می خواستم شروع کنم به بررسیش، یهو متوقف می شد، نمیذاشت برم درونش و بفهمم چه خبره. حرف رو عوض می کرد، عصبانی می شد، دعوا می کرد، دروغ می گفت،  حرف نمی زد، جلسه رو کنسل می کرد، حاشیه می رفت و ... به قول مازیار اکثر بیمار ها حفظ ظاهر می کنن.

خیلی از بیمارانم اصلا نیازی به دارو ندارن. یه روانپزشک تا وقتی بیمار مشکل مغزی و نروترنسمیتری و ... نداشته باشه، اصلا نیازی نیست که دارو بده. وقتی مشکل با حرف زدن و بررسی حل میشه، چرا دارو؟

در خیلی از موارد داروها باعث میشن که نتونیم خوب بیمار رو ارزیابی کنیم، چون مغز تحت تاثیر داروهاست و بیمار نمی تونه مشکلش رو بگه.

مردم ایران به طرز جالبی از حرف زدن فاصله می گیرند و ترجیح میدن که دکتر داروهاشونو بنویسه و بده دستشون و حتی از بیمار نپرسه واقعا مشکل چیه؟


این اتفاقات بهم این نتیجه رو داد که ایرانی ها دوست دارند یه اتفاق، یه مشکل، یه درد، یه بیماری رو فقط ایگنور کنند، نادیده بگیرند و با دارو یه مرهم موقت بگذارن روش. اکثر کوتاه مدت میخوان و دنبال اثر بلند مدت نیستند. این خیلی جالبه.

نمی خوام بگم فقط مردم ایران این شکلی هستند و بقیه مردم دنیا خوبن، به هیچ وجه ولی در مقایسه من بین ۲ کشور و مریض هام، درصد زیادی از ایرانی ها دقیقا جوری هستند که بالا نوشتم.


به نظر شما چرا ایرانی ها دوست ندارند که بررسی بشوند؟ من چندین دلیل پیدا کردم ولی دوست دارم نظر شما رو بدونم؟ کمکم می کنید؟ منتظرتونم

نظرات 20 + ارسال نظر
دال یکشنبه 13 فروردین 1396 ساعت 17:41 http://neinteen.blogsky.com

شاید ماها زیادی آدمهای درونگرایی هستیم.
گاهی که دوستام حالشون خوب نیست و با هم صحبت میکنیم، من سعی میکنم بفهمم درونشون چی میگذره و بعضی چیزا رو حدس میزنم. وقتایی که حدسام درست از آب درمیاد، میترسن! انگار یه احساس ناامنی میکنن وقتی کسی به درونشون میخواد نفوذ کنه.

با درونگرایی موافقم و البته ترس از فهمیدن درونشون

نسیم چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 03:40

Surely there is a huge difference between shrinks and priests but sometines I think they are improved priests!I''ve met 5 psychologists in my whole life and they were all less than priests cause priests don't judje !I'
Once a religious politician called Ayatollah Modarres asserted that our politics is the same as our piety and our piety is the same as our politics .Actually religion and politics can't have the same manner.... and cause of that every thing is mixed up in our country.nothin' in appropriate place!but with pretending to be religious you can owe the bests ever possible in this Islamic land. I used to be religious but I hate it now .... being religious here means no question ever !inquisition is banned! You can't ask and then you are ejected and you are called to have anti-social personal disorder!!!!!
No prsonal do exist!

نسیم چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 00:47 http://www.kharnebesht.blogsky.com

هیچی عزیزم از هیچی نمیشه تو این کشور انتظار داشت رو روال باشه
فقط عده ای نون به نرخ روز خور هستن که بهره می برن ...کسایی که نون تظاهر می خورن!نمونه ی خیلی کوچکش هلال احمره داخلشم به چشم دارم می بینم چجوری بی قانونی می کنن و بیت المال رو پایمال می کنن اینجا هیچی رو روال نیست!

متاسفم واقعا

نسیم دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 22:54 http://www.kharnebesht.blogsky.com

راستی.... گمرک رو راحت میشه خرید.... بابای من ترخیص کاره.کارت بازرگانی داره در حوزه صادرات و واردات کالا فعالیت می کنه. زد و بند خیلی زیاده!رشوه خیلی زیاده!یه چیزایی انقدر راحت وارد میشه.... یه بار بابام یه محموله بار شیشه کشف کرد.توی مبلی که وارد کرده بود جاساز کرده بودن!

گمرگ های اختصاصی هم که برای افراد خاص هست
خوب وقتی کشوری گمرگهاش این شکلی باشند، از بقیه مسائلش چه انتظاری میشه داشت؟

نسیم دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 06:51 http://www.kharnebesht.blogsky.com

راستی به چیزی می خواستم بگم اون روز یادم رفت.... لاکچری شدن اتفاقا خیلی گرون در نمیاد دیناجان ،حالامن از نظر لباس مثال می زنم؛ یه دختر برای داف شدن و س،کسی شدن نیاز به اینا داره:
پنکیک گلد۲۵۰۰ تومن
رژ از ۱۰۰۰ تومن به بالا
ریمل ابرو ۳۰۰۰ تومن
ریمل ۳۰۰۰ تومن
ساپورت ۱۰۰۰۰ تومن
مانتو جلوباز ۱۵۰۰۰تومن
کفش روباز ترجیحا ورنی ۲۰۰۰۰تومن
کیف کوچیک ژیگول ۱۵۰۰۰تومن
حساب کنید دختر س.کسی قصه ما کلا از بالا تا پایین خرجش شد زیر ۱۰۰ تومن
حالا خودمو مثال بزنم... سارافون بلند گشاد تا زانو ۹۰ تومن
بلوز زیرسارافونی ۱۰۵ تومن
کفش ۱۰۵ تومن
کاپشن ۲۹۶تومن
کیف ۱۲۰ تومن
تو عمرم فقط یه نفر تونست تشخیص بده کیفی که من از شیفر گرفتم ۱۲۰ تومن و سه ساله برام کار می کنه کیفیت داره فوری پاره نمیشه.پولدارم نیستیم .فقط به جای سالی ۵ دست لباس خریدن یه دست می خرم ولی خوب می خرم! اون‌روزی دوستم دعوام کرد که تو ولخرجی من با ۱۰۰ تومن هم کیف می خرم هم کفش هم مانتو!!!!!اینم از لاکچری ما !دختره نمی بینه من هنوز کوله همون کوله پشتی ای که ترم یک کارشناسی خریدم رو دارم و عوض نکردم ولی اون سالی سه تا کیف عوض می کنه. در مورد خونه های متمول و به قول شما لاکچری باید بگم لاکچری کردن هیچ کاری نداره فقط یه کم سلیقه می خواد و آدم باید یه کم کاردستی درست کردن بلد باسه .البته یه ورژن خل بازی هم ایرانیا دارن که وام می گیرن برای لوازم خونه و چرت و پرت می خرن سر چشم و هم چشمی:تخم مرغ آبپز کن.... توستر.... آخه ننت خارجی بود بابات خارجی بود حالا مثلا قرمه سبزی رو به جای گاز توی ماکروفر گرم کنی لاکچری میشی؟؟قرار ملاقات با رهبر انقلاب چریکی داری که نمی تونی به دو دقیقه ،ده دقیقه صبر کنی غذا گرم شه؟؟؟کارای افراط و تفریطی می کنن. نمونه ش مامان خودمه دیگه....هی میره از حراجیا لباس ارزون پلاستیک می خره نمی فهمه این یه حربه ی بیوتروریستیه.... جنگ در خاورمیانه دیگه جنگ آتشین نیست جنگه نرمه !این لوازم آرایشای ارزون و لباسای ارزون غیر مرغوب از جنبه های بارز بیوتروریسم هستن و نسل کشی از همینجا شروع میشه!

چی بگم
کلا نمی فهمم چرا میگی بایوتروریزم؟ خود ایران این محصولات رو وارد می کنه و گمرگش اجازه ورود میده.
کلا نمی فهمم چرا ایرانی ها با غرب مشکل دارند.

نسیم یکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت 02:26 http://www.kharnebesht.blogsky.com

I think we can seek for the first signs of PSYCHOANALYSIS in religious beliefs... forexample a good stem is the act of confession in Christianity !you speak and release yourself and then feeling free of all the world burdon on your back !or supposing Jesus a father ... God is a father-figure ; accessable and not far just in the skies! Father ...the greatest symbole of protection on the earth ...so the folllwers feel supported snd safe cause the greatest father ever is keeping them safe!
Priests observe the rules more than therapists!!!

I do not like the religious debate.
Religion is based on personal belief.
This causes a lot of problems occur through the religious beliefs.
If they can't convince you to accept their beliefs and thinking like them, they will disown you.
I think there is a huge difference between psychiatrists and priests.

نسیم یکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت 02:12 http://www.kharnebesht.blogsky.com

اندر تعریف "عمه درمانگر" .... عرضم به حضور انور خانوم دکتر دینا خانوم ؛عمه درمانگرها میرن بالای منبر ،هی نصیحت می کنن هی برای آدم احکام اسلامی می گن خی از زندگی خودشون مثال میزنن هی مسائل شخصیشون تعریف می کنن جلوی آدم خرت خرت خوراکی می خورن و بر می گردن می گن تو وضعت بهتره یه مراجع داشتم فلان بود از تو خیلی بدتر بود ولی فلان شد

جالبه

نسیم جمعه 20 اسفند 1395 ساعت 04:13 http://www.kharnebesht.blogsky.com

بله دقیقا ترس از همین هاست ؛تراپیست های قاضی ،تراپیست های "عمه درمانگر" !
من خودم از تراپیست ها می ترسم. ۵ تا روان شناس تا حالا دیدم که سه تاش در مورد مساله خودم بوده بهم هیچ کمک نکردن. تازه حالمم بدتر کردن فقط تجویز می کردن !مثلا یه مورد بود رفتم پیش یه خانم روان شناس بالینی گفتم افکار خودکشی دارم اما دست خودم نیست انگار اختیار افکار با من نیست. خانم دانش آموخته ی تهران نه گذاشت نه برداشت برگشت گفت تا حالا به عذاب الهی و قهر خداوند فکر کردی؟؟یا در جلسات از زندگی شخصیشون می گفتن هی. با این خانم پنج جلسه داشتم فقط کلافه شدم. با خانم دیگه ای که استادم معرفی کردن سه جلسه داشتم ایشون به زوووووور می خواست به من بگه تو می تونی تو می تونی من در تو این انرژی رو می بینم و یه جورایی ترغیب اضافی ! و مساله ی "سنگ بزرگ علامت نزدن است" این خانم به من نگفت که اول هدف کوتاه مدتت رو به ثمر بنشون بعد برو سراغ افکار دور و دراز. باز یه خانم دیگه پاشد رفت کتاب سانتراک بود اگه درست یادم باشه ؛آورد و گفت ببین طبق این تو اختلال حملات پانیک داری!DSMهم نه .... دور از چشم من هم نه .... پیش من !مدتی لیبل این حملات پانیک رو با خودم حمل کردم. آخر رفتم پیش یه خانم روان پزشک و چندباری هم پرسیدم مشکل من چیه ایشون طفره رفتن بهم لیبل نزدن با این که ترکیبی از چند رقم داروی ضد روانپریشی و ضد افسردگی مصرف کردم. دوست داشتم درمانگر بشم و به طور خاص روان کاو. مثل فرشته . فرشته با سواد بود.هیچ وقتم مسخره م نکرد و جلومو نگرفت. آخه من یه مدتی با مردن چت می کردم و برای خودم گزارش فرااکاوی شخصیتشون رو می نوشتم.فرشته مثل یه معلم و خواهر به من درس داد متون اختلالات روانی ترجمه می کردم ایرادامو می گرفت بهم دو تا بال داد و خودمو نشونم داد.خود واقعیم رو. من نتونستم درمانگر َشم اما می خوام در حوزه PSYCHOLINGUISTICS کار کنم . تراپیست هایی که دیدم یکیشونم مثل فرشته نبودن. فرشته تک بود با سواد ترین و با شعور ترین دختری که تا حالا دیدم کاش بتونم یک صدمش بشم!
با چیزایی که گفتم خدایی رفتن پیش تراپیست ترسناک نیست؟دکتر روان‌شناس برگرده بگه تو که وضعت خوبه فلانی رو ببینی چی می گی این حرفه ایه؟؟من منم با توانایی های خودم و بار خودمو بر دوش می کشم پس باید با خودم مقایسه بشم نه دیگران!یجوری شده که در مورد تراپیست ها وجودم شده پر خشم و نفرت! شاید اگه فرشته رو نمی شناختم اعتقادمو به این علم از دست می دادم !

یعنی چی عمه درمانگر؟
حق داری که بترسی و نگران بشی، شغل های روانشناسی و روانپزشکی خیلی مهم هستند. باید خیلی دقیق با بیماران صحبت کرد و درکشون کرد، ادم باید خودشرو جای طرف مقابل بذاره، از دید اون به دنیا نگاه کنه، مسخره ترین و یا عجیب ترین ترس ها و اتفاقات رو نگاه کنه و در سن اون و جای اون، بتونه کمکش کنه. بعد از اینکه شرایط روکاملا درک کرد، باید دنبال ریشه ی اصلی مشکل باشه. معمولا پیدا کردن ریشه زیاد مورد علاقه ی افراد نیست و یکم اذیت میشن ولی برای درمان صحبح و اصولی لازمه. بعد از پیدا شدن مشکل اصلی درمان خیلی ساده تر میشه.
یکی از اساتید برجسته مون همیشه می گفت، بذارید بیمار حرف بزنه، هم خودش دردش رو میگه و هم درمانش رو، شما باید مثل گوش باشید و بشنوید و خودتون رو جای بیمار قرار بدید .
کاملا درک می کنم که میگی فلانی رو ببین که این جوری هست. مردم ایران در این مورد خیلی عجیبن، کافی هست بگی فلان مشکل رو داری، همه سعی می کنن خودشون رو با همون مشکل ولی پیچیده تر و سخت تر نشون بدهند. دوست دارند بیشتر ناخوشی هاشون رو بگند و نشون بدهند. مقایسه های خیلی زیادی که تو ایران هست، فلانی اینو خرید من باید بهترش رو بخرم. جاری اون کارو کرد پس من این کارو کنم و ...
خیلی عجیبه که بیشتر برای دیگران زندگی می کنند تا خودشون. خونه های ایرانی هارو که تو اینستاگرام می بینم واقعا لاکچری هستند ولی ادعا می کنند که هیچی ندارند و خونه شون هیچی نیست و باید کلی تغییرات بدهند. ایرانی ها خونه های خیلی بزرگی دارند و پر از وسایل لوکس و همه چیز هست، چقدر ظرف در مدل های مختلف، کلی لیوان، انواع اکسسوری ها و ...، حتی چیزهایی که خودشونم استفاده نمی کنند. کلی جواهرات دارند که خیلی جالبه و خوب هم هست ولی ازش لذت نمی برند. برای خودشون و لذتشون زندگی نمی کنند. می بینم خیلی هارو که چقدر حریصند، چند تا خونه و کلی ماشین و ویلا و ... ، همه دنبال بیشتر کردن اموالشون هستند ولی از چیزهایی که دارند استفاده نمی کنند.
مردم ایران خیلی عجیب هستند، خودشون برای خودشون بت می سازند، خودشون ازش اطاعت می کنند، خودشون خرابش می کنند، خودشون فحش می دهند و ...

قوی باش گل من، تو از پسش برمیای و یک روانکاو بی نظیر پیدا می کنی که کمکت می کنه

نسیم پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 10:24 http://www.kharnebesht.blogsky.com

شاید بی ربط باشه ولی یهو یاد زیادی خویشتن داری ایرانیا افتادم.. توی ادبیاتم هم یه رد هایی ازش هست.... مثل همین قضیه ی سنگ صبور که دختره غصه ش رو واسه سنگ میگه بعد میگه سنگه یا تو بترک یا من که عشقش از در می رسه میگه ای سنگ تو بترک. یعنی یه آدمیزاد رو قابل ندونسته براش درد دل بگه واسه سنگ گفته !یا همین چیز مسخره ای که اسم دعا به درگاه خداس و صحبت با باد هوا! نمی دونی چه حالی شدم وقتی فهمیدم خدایی نیست و سرکار بودم !

یعنی ترس از حرف زدن؟ ترس از قضاوت شدن؟ ترس از دیگران؟

نل سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 00:44

با همسرت موافقم و اتفاقا من هم روی موضوع خیلی دقت میکنم.و دنبالش هستم...
خیلی چیزها باعثش شده.نمیشه گفت صرفا چندعلت محدود...
مثلا ما ایرانیها عموما اعتماد به نفسمون جلوی جمع خیلی پایینه.حتی اونهایی ک فک میکنن خیلی بالا هستن.(این بخاطر نوه مذهبمون هست ک ازهمون ابتدا جدا جدا میکنن..بخاطر جهان سومی بودنمون هست ک فکر میکنیم چیزی نیستیم و‌خارجه بهتره...بخاطر نوع فرهنگ اجتماعیمون هست ک تربیت کردن هرچی سربه زیرتر یعنی باادبتر...بخاطر این هست کخیلیییی به گذشته و تمدنمون مینازیم و کاری برای پیشرفتش نمیکنیم)
بخاطر عدم اعتمادمون به یک دیگر هست.چون برامون جاافتاده که سواستفاده میشه از صحبتها و دوستیهامون...وقتی تصویب میکنن ک بالباس شخصی بین افراد میچرخن...اعتمادی نمیمونه!
بخاطر عدم ابراز احساساتمون هست...مثلا ببین یک فرد ایرانی وقتی توی تی وی جایزه ای میبره..خوشحالیش چطوریه..یک فرد خارجی چطور.... .
بخاطر عدم امنیت روانیمون هست.میخوایم خوب قضاوت و دیده بشیم....
بخاطر اینکه توی حال زندگی نمیکنیم و مدام‌نگران اینده ایم.یا در حسرت گذشته.. .
خیلی برای من جالب بود وقتی برنامه میذاشت منوتو ک ریسها خودشونو یک کاراموز جا میزدن و یک روز میرفتن توی شرکت..کمپانی‌..خودشون و کار میکردن.در همون روز اول..کارمندها زندگیشونو شریک میشدن و از خصوصیهای زندگیشون صحبت میکردن.و دراخر ریس کمکشون میکرد.اما ما ایرانیها اینجوری نیستیم.خیلییی زیادی ظاهرگراییم.میخایم ظاهر حفظ کنیم.
ما ایرانیها خیلیییی مغروریم..فکر‌میکنیم با ابراز درونمون غرورمون شکسته میشه.
برای ما ایرانیها..خصوصا نسل ما..نسلی هستیم که خیلی چیزها قبح و ادب و حیا و خوبی محسوب میشه...درصورتی ک اینطور نیست.
ما نشسته ایم‌خدا برای ما برسونه....برای همین همه چی ..خوبی و بدی ب پای خدا مینویسیم.
ما ایرانیها زود دلبسته میشیم و وابسته...حفظ حدود خیلی بهش پایبند نیستیم.توقعمون زیاد هست .
مطالعه صفر.... .
خیلی اهل قضاوتیم...
نیمه پر لیوان‌نمیبینیم..ویژگیهای مثبت یک فرد یا چیزیو بولد نمیکنیم ک یوقت پررو نشه.
مثلا یک کلیپ از عروسی پخش شده چندوقته ک همه میگن:خدا ب داد خانواده داماد برسه با این عروس...عروس‌شادوپرانرزی بشکن میزنه.. .
درصورتی ک میشه اینو گفت:چقدر خوبه عروس پرانرژیه.همینطور شاد وپرانرژی بمونه همیشه!!!
شخصی خوب رانندگی میکنه..خب بهش بگیم...نه اینکه مسخره کنیم ک راهنما میزنه همیشه!!
و.... .
اینها ن تنها دست خود مردمه..جامعه..مذهب..سیاست..اقتصاد...همه چی مارو ب این سمت برده.و باز خودمون هستیم ک باید درست کنیم.
حالا اینهایی ک گفتم این نیست ک خوبه یا بد....ولی میشه بهبودبخشید.

باهات موافقم
این ترس از قضاوت شاید به این خاطر هست که بعضی از ایرانی ها، مردم و حرفهاشون برای اونها خیلی مهمه، نه خودشون و احساسشون و حسی که از زندگی می گیرند.
خیلی نکته ی مهمی رو گفتی، وقتی افراد میان پیشم باید به زور ازشون حرف بکشم چون حرف نمی زنند و یا دروغ میگن ولی مردم دیگه خیلی راحتر با هم نزدیک و صمیمی میشند و با هم حرف می زنند.
خودم مردم می تونن اوضاعشون رو بهتر کنند

حنّا ... یکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت 01:47 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

ههه بله همون کامنته
نمیدونم نت من مشکل داشت یا دیشب ادا در میاورد ! نظراتو ارسال نمیکرد
منم زیاد سرحال نبودم دیشب.
در مورد شیطان ،
شیطان کسیه که قسم خورده تا بشرو به سمت نابودی بکشونه یک مخلوق ؛ از خدا در مقابل خدا !
شاید فرزانه راست بگه ولی من بیشتر با نظر دانا موافقم .
ترس از قضاوت که ریشه در عدم اعتماد به نفس کافی داره.....‌‌‌شاید بخش اعظمش مربوط به دوران کودکی و سرکوب احساسات و درونیات باشه ...

حضرت مسیح معتقده شر یا همون شیطان شما وجود نداره و تو انجیل اومده که در برابر شرور مقاومت نکنید چون اصلا شری وجود نداره.
به نظر من ترس از قضاوت شدن هم ریشه در ترس های دیگه داره. دوران کودکی دوران خیلی مهمی هست.

فرزانه شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 12:52 http://baghanar.blogsky.com/

نمی دونم کجا بزرگ شدی دینا جان ولی احتمالا ریشه ایرانی داری. شاید با جامعه ایرانی خارج از ایران هم ارتباط داشتی . ایرانی های داخل و خارج هیچ فرقی با هم ندارند ما دوست داریم خوب دیده بشیم و خوب قضاوت . نوعی وسواس فکری داریم که هر کدوممون به شکل مختلفی این وسواس رو بروز می دیم. البته خودت بهتر می دونی این مشکل فقط مربوط به ایران نیست دنیای سرمایه داری به شدت جهان ایدیولوژیک ما رو هم تغییر داده

من المان بودم، مادرم تقریبا تو ایران بزرگ شده بود ولی مادربزرگم اتریشی بود.
با جامعه ی ایرانی المان زیاد در ارتباط نبودم.
وسواس ناشی از استرس و ترس هست ولی پیدا کردن خود ترس و علتش یکمی سخته

حنّا ... شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 04:39 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

نا امیدی تخمیه که شیطان تو دل ما آدما میکاره تا از رحمت و مهربونی خدا نگران و نا امید بشیم و تا می تونیم اشتباه کنیم و بازم ادامه بدیم ... اگرچه همیشه قبول داریم خداوند مهربونه و ستّار العیوب ( پوشاننده عیب ها و خطا ها )
انگار بخشش خدا فقط برای دیگرانه نه برای ما !

این همون کامنته؟

حنّا ... شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 04:38 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

نا امیدی تخمیه که شیطان تو دل ما آدما میکاره تا از رحمت و مهربونی خدا نگران و نا امید بشیم و تا می تونیم اشتباه کنیم و بازم ادامه بدیم ... اگرچه همیشه قبول داریم خداوند مهربونه و ستّار العیوب ( پوشاننده خطا ها )
انگار بخشش خدا فقط برای دیگرانه نه برای ما !

در مورد شیطان چیزی نمی دونم ولی خدا خیلی خوبه.

حنّا ... شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 04:30 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

شرمنده فکر کنم حق دارین
بنظر من چیزی که ما ها رو مریض میکنه « نا امیدی » هست ... ناامیدی باعث میشه از درون خودمون راضی نباشیم و اینجوری رفتار هامون ممکنه رنگ تظاهر به خودش بگیره و ما وقتایی که خوشحال هستیم ، خوشخالیمون خیلی خالص یا حتی واقعی نباشه!
نا امیدی درون ما رو تغییر میده و در نتیجه باعث میشه ما از خودمون رضایت کافی رو نداشته باشیم ... وقتی هم که نا راضی میشیم دیگه اعتماد به نفس قبلمونو نداریم ...
و این چرخه ادامه داره !
آدمیزاد وقتی اعتماد به نفسشو از دست میده یا نظریات و احساسات واقعیشو قورت میده یا به راحتی با یک باد می لرزه ! و تحت تاثیر نظریات و عقاید اشتباه دیگران قرار می گیره ...
اعتماد به نفس برای ادامه زندگی مهمه
خصوصا اگه کسی نباشه که از آدم دفاع کنه !!

ناامیدی فقط نیست. بقیه فاکتورهام باید در نظر بگیریم. علت ناامیدی هم مهمه. باید بدونیم ریشه حال بد بیمار به کجا میرسه.
اعتماد به نفس بخش کوچکی هست، مثلا عزت نفس که شامل عزت رفتار، عزت کلام و ... میشه، خیلی مهمه.

حنّا ... شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 04:02 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

لطفا از بین دو کامنت مشابه ،
کامنت دومیه تایید بشه ، ممنون

دومیه رو تایید کردم اتفاقا

حنّا ... شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 04:01 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

سلام مجدد
من هیچوقت تهران ، قم یا کلا بعضی شهرای بزرگتر رفت و آمد نداشتم ولی بنابر آشناییم با علت رفتار آدمای اطرافم ( به علت ریشه یابیی های ذهنیم بر اساس اطلاعات از پیش دریافت شده یا حتی حسی و از روی ظاهر طرف مقابل و زندگیش ) و البته اخلاقیات اخیرا تغییر یافته خودم ... بنظرم ما ایرانیا چون مذهب غالبمون اسلام و شاخه تشیع هست و روند دین گرایی در کشورمون [ متاسفانه ] رو به افول هست ... بیشترمون _ خصوصا اونایی که بیشتر با اجتماع برخورد داریم _ در طول زندگیمون به نوعی نا امیدی دچار میشیم ‌... نا امیدی از خودمون و باختن روحیه شاد و سالممون ...
فقط کافیه کمی بیشتر از واحد « مقدار !!! » دچار احساس گناه و عذاب وجدان بشیم ... و نا امیدی تخم شیطان است ! و بدترین گناه ...
در حد کفر ...
و جالبه که کماکان در توصیف خداوند به بچه هامون میگیم « خدای مهربان ! » و همینطور تو نماز های روزانه مون
واقعا نا امیدی خیلی بده
خودم بشخصه وقتی دچارش میشم هیچ چیزی برام رنگ نداره
و نا امیدی در هر کاری میتونه ظهور کنه... ( = نبود توکل )
در امور دینی ، بیشتر
نا امیدی باعث میشه کمتر خودمونو دوست داشته باشیم و ...
اگه لازم بود بگید تا بیشتر توضیح بدم

اگه بیشتر توضیح بدی، ممنون میشم
گاهی یه متن فارسی رو چندبار میخونم ولی نمی فهمم

:) پنج‌شنبه 12 اسفند 1395 ساعت 00:36 http://my-netbook.blogsky.com

سلام دینا جان خوبی خانوم؟
آرزومند ارزوهاتم

سلام لبخند خانم خوشگل

:) سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 12:20 http://my-netbook.blogsky.com

سلام عزیزم خوبی؟
دینا جان بنظر من تو هر جای کره زمین هم آدم خوب هست هم بد
روزگار بر وفق مرادت خانوم

سلام گلم
باهات موافقم

دانا دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت 01:00

سلام
چون ایرانی ها مدام دارن همدیگه رو قضاوت میکنن و این دیگه نهادینه شده در وجودشون و ضمیر ناخوداگاهشون میترسه که شمام اونا رو قضاوت کنی. و چون خودشون به بدترین نحو در ذهنشون قضاوت میکنن و رای میدن فکر میکنن که همه همین طور هستن

سلام
اره قضاوت شدن رو تو ایران خیلی حس کردم پس به نظرت ترس از قضاوت و ادمهاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد